سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام.

این روزا مشغول درسم. بیشتر از قبل استرس دارم و بیشتر از قبل سعی میکنم فکرم رو درگیر چیزای منفی نکنم. گاهی این تلاش جواب میده ولی گاهی هم همه چی بدتر از قبل میشه.

حدود دو هفته دیگه کنکور دارم و دقیقا مثل پارسال، تو این روزا کنار ساعت ها درس، کارایی که دوست دارم بعد کنکور انجام بدم رو مرور میکنم. اما اینبار مثل پارسال یه لیست از کارهای جذاب ندارم. امسال فقط دوتا چیزه. اولیش خوندن کتاب هاییه که لیست بلندی از اسماشون دارم و برای گفتن دومیش اول باید اینو براتون تعریف کنم.

برام زیاد پیش میاد که هفته ها از خونه بیرون نرم و باید بگم این تو خونه موندن های طولانی برخلاف گذشته دیگه اذیتم نمیکنه، حتی متوجه روزهایی که تو خونم هم نمیشم. پنجشنبه شب بود. از صبح ساعت 5:30 مشغول درس بودم و تا ساعت 7 شب مشغول آزمون. خیلی خسته بودم و گفتم میخوام برم یه دوری بزنم و هوای آزاد رو تنفس کنم. همراه خواهرم رفتیم. خواهرم گفت یه کافه جدید باز شده و خودشم نرفته و بریم اونجا. باید بهتون بگم قشنگ ترین جایی بود که تاحالا رفته بودم. یکی از عمارت های خیلی قدیمی بود که بازسازیش کرده بودن و یه محیط خیلی قشنگ داشت. موقع رفتن از کنار سالن داخلیش رد شدم و دیدم یه پیانو هست:)))) اینقد ذوق زده شدم که اصلا باورم نمیشد. از یکی از کارکنانش پرسیدم میشه پیانو رو زد؟ و گفت میشه:))) اون شب نمیشد برم پیانو بزنم ولی با خودم قرار گذاشتم بعد از کنکورم با دوستام برم اونجا، و با ذهن آزاد پیانو بزنم.

 




تاریخ : شنبه 101/10/10 | 3:39 عصر | نویسنده : pariya | نظر


  • paper | رپورتاژاگهی | شکارچی نرم افزار
  • بک لینک دائمی | قیمت رپورتاژ آگهی