خیلی مردد بودم از الان نوشتن، ولی شاید بهتره که اینجا خاک کنم بعضی چیزا رو.

یه مسئله ای توی خانواده پیش اومد که بد حالمو گرفت، انگار جرقه ای بود که منو کیلومتر ها پرت کنه عقب، همیشه از درک نشدن می‌ترسیدم و انگار الان دقیقا توی همون نقطه وحشتناک ایستادم، نمیدونم چی میشه و علاقه ای هم به بررسی جوانب مختلف ندارم.
با دوستم راجبش حرف زدم ،گفتم اینقدر عصبانی و آشفتم که میخوام گریه کنم، اونم گفت گریه کن و انگار من فقط به همین نیاز داشتم که بعد از مدت ها گریه کنم. با این که زیاد طول نکشید ولی برای اولین بار بعد از گریه حس بهتری دارم. 
میدونم توی این موقعیت نمیمونم ولی انگار الان کوه امواج منفی و حس بدم. شاید مدیتیشن بتونه کمک کنه با این که خوشم نمیاد از مدیتیشن کردن. نمیدونم
... 




تاریخ : پنج شنبه 01/1/18 | 9:48 عصر | نویسنده : pariya | نظر


  • paper | رپورتاژاگهی | شکارچی نرم افزار
  • بک لینک دائمی | قیمت رپورتاژ آگهی