سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام. 
امروز روز پرکاری بود و الان که ساعت یازده هستش و من دارم مینویسم،چشام به سختی باز موندن.
اول از همه باز به خودم بدقولی کردم بابت زنگ زدن به دوستم و امروز هم زنگ نزدم، البته که یادم بود،ولی وقت سر خاروندن نداشتم از ساعت 5 صبح. میدونم باورش برای خیلیا سخته ولی اکثر روز های من اینجوری میگذره.میدونین این قضیه رو فکر میکنم دارم زیادی بزرگ میکنم ولی از یه طرف برام خیلی ترسناکه، چون من آدمی بودم که همیشه برای دوست های صمیمیم وقت داشتم توی هر زمانی.نمیدونم این نشونه خوبیه یا بدی ولی درحال حاضر کاری از دستم بر نمیاد.
خیلی دلم میخواست یه روز رو استراحت کنم کلا ولی وقتی به برنامم نگاه میکنم یه خودم میگم باید فکرش هم از ذهنم بیرون کنم. قبل ماه رمضون رفتن به قهوه فروشی همیشگی و خوردن لته برام بهترین تفریح بود ولی یک ماه از این تفریح محرومیم.

 




تاریخ : جمعه 01/1/26 | 11:19 عصر | نویسنده : pariya | نظر


  • paper | رپورتاژاگهی | شکارچی نرم افزار
  • بک لینک دائمی | قیمت رپورتاژ آگهی