سلام
ساعت 2:30 شبه و مغزم کار نمیکنه،پارسال تو همچین روزی نتایج اومد و بزرگ ترین اتفاق و تصمیم زندگیم رو رغم زد.امروز نتایج نیومد ولی نیم ساعت پیش چند جا دیدم که قراره فردا اعلام بشه.حالم خوب نیست انگار قلبم داره میزنه بیرون.
با چند نفری حرف زدم، نفراتی که باهم دوست صمیمی هم نیستیم،خودشون بهم پیام دادن و برام آرزوی موفقیت کردن.کارشون خیلی آرومم کرد ولی نمیتونم همه استرسی که دارم رو از بین ببرم،هی اشک میریزم و جلوی گریم رو میگیرم و به خودم میگم باید قوی باشم.
از خودم میپرسم یعنی چی میشه،یعنی میتونم چیزی رو بدست بیارم که براش جون کندم،براش بیخوابی کشیدم براش از همه چیزم زدم؟ عذابم میده که جواب این سوال رو نمیدونم و برای همین احتمالات بد میاد تو مغزم و همه چیز رو بدتر میکنن.
انقدر دلم میخواست بیام و حرف بزنم که به فکرم نرسید میتونم تو گوشیم هم همینا رو تایپ کنم و پاشدم کامپیوتر روشن کردم،دقیقا دارم همونجوری تایپ میکنم که چند ماه پیش انجام میدادم.
نفس عمیق میکشم،آهنگ آروم گوش میدم و به خودم یاداوری میکنم که باید قوی باشم.تهش نوره تهش نوره تهش نوره تهش نوره
تاریخ : سه شنبه 101/5/11 | 2:34 صبح | نویسنده : pariya | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.