دیدم باید یه یادگار این این روزا داشته باشم، پس مجبورم بنویسم اونی که توی فکرمه رو.
شرایط از هر جهت سخته، هر قسمتی از زندگیم رو نگاه میکنم انگار یکی سیلی میزنه توی صورتم و پرت میشم زمین.
کاش کاری از دستم برمیومد، کاش اینقدر احساس بی فایده بودن نمیکردم.
الان اگه کسی ازم بپرسه چطوری هیچی ندارم بگم، چون حسی ندارم، مثل یه کره تو خالیم که صرفا روزهاش رو سپری میکنه با هر سختی ای که هست.
تنها شبکه اجتماعی ای که داشتم تلگرام بود، پاکش کردم برای مدتی. گوشیم رو خاموش کردم و یه گوشی ساده برداشتم. اما اینا کمکی به شرایط کرده؟ نه هنوز.
باید نفس بکشم، باید خودمو بغل کنم بگم صبح میشه این شب. باید مراقب خودم باشم.
تاریخ : پنج شنبه 101/8/26 | 6:47 عصر | نویسنده : pariya | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.