سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فکر میکنم الان در دوره ای از زندگیم هستم که از خودم فاصله گرفتم، رفتم اون دور دورا و نمیخوام برگردم جایی که بودم.

پریایی که تنها مونده ترسیده و بلد نیست چکار کنه. میدونه به کمک نیاز داره، میدونه تنها کسی که میتونه کمکش کنه خودشه، اما پیداش نمیکنه.

چند روز پیش داشتم کشو اتاقم رو مرتب میکردم، تقویم هایی که برنامه های درسیم رو توشون مینوشم رو پیدا کردم. سه تا تقویم پر شده بود و من درحال استفاده از چهارمین تقویمم. میشه این تقویم آخریش باشه؟ میشه امسال دیگه تموم شه؟ میشه آخرین بار باشه که دارم این کتاب ها و جزوه ها رو میخونم؟ میشه بشه اونی که میخوام؟

مشاورم بهم میگه مطمئنه نتیجه خیلی خوب میشه ولی خودم خیلی میترسم. همه احتمال ها رو در نظر میگیرم و بیشتر میترسم.

دیشب به خودم گفتم مثل ربات باش. بدون هیچ احساسی، بدون حتی ذره ای فکر کردن کارت رو انجام بده. اما میتونم مثل ربات باشم؟ اگه ما انسان ها دور از هر گونه احساس و فکری بودیم زندگیمون درسته به زیبایی الان نبود، اما راحت تر بود.

دیشب مشاورم بهم گفت قول میدی پریای سابق رو برگردونی؟ چند ثانیه فکر کردم و گفتم قول میدم.

صبح ها مثل قدیم زود بیدار نمیشم و ساعت مطالعم اومده زیر ده ساعت. عذاب وجدان دارم ولی استرس نه. اما قول میدم درستش کنم، میدونم با درست کردن ساعت خوابم و مثل قدیم ساعت پنج صبح بیدار شدن، خیلی از چیزا مثل سابق میشه. قول میدم که درستش کنم و بشم همون پریای سابق.

خیلی وقت بود که انقدر راحت اینجا ننوشته بودم. دلم تنگ شده بود برای این حس، شاید این اولین قدم برای برگردوندن پریای سابقه!




تاریخ : شنبه 101/11/29 | 12:9 عصر | نویسنده : pariya | نظر


  • paper | رپورتاژاگهی | شکارچی نرم افزار
  • بک لینک دائمی | قیمت رپورتاژ آگهی