سلام♥
دیروز نتونستم بیام تعریف کنم با اینکه اتفاقای زیادی افتاد،فهمیدم دوستام برای تولد یکی دیگه خوشون کادو خریدن و به من اصلا نگفتن در صورتی که همیشه باهم میخریدیم،اولش ناراحت و عصبانی شدم ولی بعدا گفتم مهم نیست و خودم براشون جدا کادو خریدم و تو نیم ساعت سفارش دادم و تموم شد:)
امروز قرار گذاشته بودیم صبح ساعت 7:30 بریم صبحانه بخوریم ،البته صبحانه منظورم چیز کیک و قهوه بود چون من به شدت هوس چیزکیک کرده بودم،ولی از شانس ما بسته بود در صورتی که همیشه 7:30 باز میکرد.
و شاید باورتون نشه ما غیر از این 4 تا جای دیگه رفتیم که کیک داشتن و بازهم بسته بودن:)))) خلاصه تا ساعت 9 داشتیم دنبال یه جا میگشتیم که باز باشه و بتونیم یه چیزی بخوریمو آخرم به املت قانع شدیم و اومدیم خونه.
مثلا میخواستیم زودتر بریم و زودتر برگردیم که درس بخونیم ولی ساعت 10 اومدیم خونه:))))))
عوضش خیلی خوش گذشت و خندیدیم،منم برم دیگه درس بخونم که خییلی دیر شدهه
تاریخ : سه شنبه 00/10/7 | 10:29 صبح | نویسنده : pariya | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.