سلام
ساعت 2:30 شبه و مغزم کار نمیکنه،پارسال تو همچین روزی نتایج اومد و بزرگ ترین اتفاق و تصمیم زندگیم رو رغم زد.امروز نتایج نیومد ولی نیم ساعت پیش چند جا دیدم که قراره فردا اعلام بشه.حالم خوب نیست انگار قلبم داره میزنه بیرون.
با چند نفری حرف زدم، نفراتی که باهم دوست صمیمی هم نیستیم،خودشون بهم پیام دادن و برام آرزوی موفقیت کردن.کارشون خیلی آرومم کرد ولی نمیتونم همه استرسی که دارم رو از بین ببرم،هی اشک میریزم و جلوی گریم رو میگیرم و به خودم میگم باید قوی باشم.
از خودم میپرسم یعنی چی میشه،یعنی میتونم چیزی رو بدست بیارم که براش جون کندم،براش بیخوابی کشیدم براش از همه چیزم زدم؟ عذابم میده که جواب این سوال رو نمیدونم و برای همین احتمالات بد میاد تو مغزم و همه چیز رو بدتر میکنن.
انقدر دلم میخواست بیام و حرف بزنم که به فکرم نرسید میتونم تو گوشیم هم همینا رو تایپ کنم و پاشدم کامپیوتر روشن کردم،دقیقا دارم همونجوری تایپ میکنم که چند ماه پیش انجام میدادم.
نفس عمیق میکشم،آهنگ آروم گوش میدم و به خودم یاداوری میکنم که باید قوی باشم.تهش نوره تهش نوره تهش نوره تهش نوره
تاریخ : سه شنبه 101/5/11 | 2:34 صبح | نویسنده : pariya | نظر
سلامی به گرمی این روزها:)
تنها چیزی که این روزا زیاد توی فکرمه اومدن نتایجه،از الان بخوام بگم حدودا 4 روز دیگه نتایج میاد و واقعا هیچ ایده ای ندارم بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته.در کنار ترسم یه آرامشی هم دارم که امیدوارم آرامش قبل طوفان نباشه فقط:)
اگه بخوام با پارسال مقایسه کنم،امسال حالم خیلی بهتره ولی خیلی میترسم از وقتی که کدم رو بزنم و وارد صفحه کارنامم بشم.
این روزا مثل قبل بیشتر کتاب میخونم و با دوستام و خواهرم میریم بیرون.
ورزش و رژیم رو شروع کردم و باید اضافه وزنی که توی این دو سال پیدا کردم رو جبران کنم:)
درکل بخوام بگم زندگی الان آروم و یکنواخته و این رو خیلی دوست دارم.برام دعا کنین 4 روز دیگه که زندگیم از یکنواختی خارج میشه از خوشحالی گریه کنم.
و تو این روزا که کرونا دوباره زیاد شده خیلی مراقب خودتون باشید.
تاریخ : پنج شنبه 101/5/6 | 12:36 عصر | نویسنده : pariya | نظر
سلام:)
قبل از هرچیزی ببخشید بابت این غیبت طولانی. وقت های زیادی میخواستم بنویسم ولی نمیشد.الان پیش خودم فکر کردم دیدم چقدر دلم تنگ شده برای اینجا.
کنکور رو دادم.بهتر از پارسال دادم و این تنها چیزیه که میدونم،از خودم عصبانی نیستم و حتی مثل پارسال گاه و بی گاه بغض نمیکنم و زیاد استرس ندارم از نتیجه.من تمام خودم بودم و میدونم تمام تلاشم رو کردم و این برام تسکینه بزرگیه.
بعد کنکور به افرادی که تو این یک سال سخت کنارم بودن پیام دادم و تشکر کردم و بهشون گفتم کاش بتونم براتون جبران کنم این لطف بزرگ رو.
چند روز بعد از کنکور رفتم مشهد.بعد از حدود 7 یا 8 سال رفتم مشهد و قشنگ ترین سفر بعد از کنکور بود،چقدر دلم برای امام رضا تنگ شده بود و وقتی حرم رو دیدم زدم زیر گریه:))) . برای همتون دعا کردم و بهترین هارو از امام رضا و خدا براتون خواستم.
این روزا کار خاصی انجام نمیدم.هروقت بخوام میخوابم و هروقت بخوام بیدار میشم. با مادر و خواهرم سریال میبینیم و کتاب میخونم.برای خیلیا عجیب بود که بعد این همه درس خوندن چرا دارم دوباره کتاب میخونم ولی من واقعا دلم لک زده بود برای کتاب خوندن و غرق شدن توی داستاناش.
خوشحالم که بلاخره تموم شد اون روزای سخت.شاکر این روزا هستم و از لحظه به لحظش لذت میبرم و فکرم آزاده.
هفته دیگه میریم تهران و حدودا یک هفته ای اونجا هستیم و خیلی برای این سفر شوق دارم.
خیلی مراقب خودتون باشید و دوستون دارم.
تاریخ : سه شنبه 101/4/21 | 5:26 عصر | نویسنده : pariya | نظر
سلام.
روز موعود فرداست،کمتر از 24 ساعت دیگه من الان روی صندلی نشستم و مشغول حل سوالاتم.
درکنار آشوبی که درونم هست آرومم.نمیدونم این آرامش از کجا میاد ولی بهم دلگرمی زیادی میده.رفته بودم تلگرام و دیدم تو یکی از چنلام نوشته سوالای کنکور ریاضی که امروز برگزار شده پخش شده بوده قبل جلسه و احتمال خیلی زیاد برای تجربی هم همین اتفاق افتاده.ولی حتی شنیدن این خبر هم باعث نشد استرس بگیرم و به هم بریزم و فقط تلگرام رو بستم،به استاد فارسیم که خیلی تو این مسیر کمکم کرد و دوسشون دارم پیام دادم و تشکر کردم بابت این یک سال و گوشی رو گذاشتم کنار.
من امروز هم درس میخونم و الان که دارم اینا رو مینوسم کتابام کنار دستمه و آماده مرور آخرم.
خوشحالم که تلاش کردم،خوشحالم که قوی بودم و فهمیدم خیلی کارهایی رو میتونم انجام بدم که تا یکی دو سال پیش حتی فکرشم نمیکردم.
از اعماق وجودم و با تک تک سلول های بدنم آرزو میکنم هرکس فردا کنکور داره نتیجه دلخواهش رو بگیره و بهترین آزمون زندگیش باشه.
این چند ماهی که وبلاگ رو داشتم برام زیبا بود،همیشه گفتم و باز هم میگم که یکی از بهترین تصمیم هایی که امسال گرفتم زدن وبلاگ بود و باعث این شد که با آدم های فوق العاده ای آشنا بشم.
قطعا مطمئنم خدا کنارم هست و دستمو میگیره.
خیلی زیاد دوستون دارم.
تاریخ : پنج شنبه 101/4/9 | 11:4 صبح | نویسنده : pariya | نظر
بعد از مدت های طولانی،سلام.
دلم خیلی برای اینجا نوشتن تنگ شده بود،برای گفتن از روزم و کارایی که انجام دادم.تو هفته گذشته چندباری اومدم که بنویسم ولی نتیجه ای ازش نگرفتم و رفتم.
جمعه این هفته کنکور دارم،چهار ساعتی که دوسال سخت از زندگیم بهش وابستست.چهار ساعتی که هیچ ایده ای ندارم که چجوری تمومش میکنم.
این روزها بیشتر از همیشه درگیرم،بیشتر از همیشه خستم و فقط دارم به خودم امید میدم تا کم نیارم.با روزی 17 ساعت درس خوندن شب ها ساعت 12 بیهوش میشم و صبح ساعت 5 به تکرار دیروز ادامه میدم.
قطعا شرایط خیلی سختیه و فکر کنم فقط خدا داره کمکم میکنه که هنوز دارم ادامه میدم.
اومدم بگم اگه میشه کمی هم برای من دعا کنین و به خدای خودتون بگین کمکم کنه 4 روز دیگه سربلند باشم.
دوستون دارم و مثل همیشه مراقب خودتون باشید.
تاریخ : دوشنبه 101/4/6 | 11:34 صبح | نویسنده : pariya | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.