سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام.

امروز بعد از مدت ها اتاقم رو تمیز کردم،الان خیلی حس آرامش بیشتری دارم:)

علاوه بر اون برنامه مشخصی هم برای پارت های مطالعم و کلاس هام نوشتم،باید یه برنامه دیگه برای یه سری عقب افتادگی های جزئی هم بنویسم.

این چند روز خیلی بارون اومده و با این که همیشه توی خونه بودم ولی از پشت پنجره هم قشنگ بود و کلی بهم حس خوبی داد.حتی الانم داره بارون میاد و بوی بارون کل فضای اتاق رو پر کرده:)

هفته دیگه تولد یکی از دوستای صمیمیمه و من تا الان هیچ تصمیمی برای کادوش ندارم،به مامانم گفتم بهم چند تا چیز پیشنهاد بده و زحمت خریدنش هم خواهر بکشه. این دوستم برای تولدم کیک خرید و منو سوپرایز کرد،منم دوست دارم برای یه کاری بکنم ولی تا الان هیچ برنامه یا ندارم و هیچی مشخص نیست.

 




تاریخ : دوشنبه 01/2/12 | 1:48 عصر | نویسنده : pariya | نظر

سلام.

راستش امروز و دیروز اصلا طبق برنامم پیش نرفتم،اکثر مواقع خواب بودم و حوصله درس و اصلا نداشتم.

امروز زودتر از دیروز خودم رو جمع و جور کردم ولی هنوز مثل گذشته نیست و این اذیتم میکنه...

برای همین اومدم اینجا بنویسم که امروز یا حداکثر فردا صبح برنامه روزانمو دوباره مینوسم تا از این تنبلی فاصله بگیرم.




تاریخ : یکشنبه 01/2/11 | 3:3 عصر | نویسنده : pariya | نظر

حرف خاصی برای گفتن ندارم،صرفا چون میخواستم یه چیزی بنویسم اومدم اینجا و حتی تا این لحظه نمیدونم میخوام راجب چی بنویسم.

از دیروز بخوام بگم،قرار بود بعد دو سه هفته برنامه ریزی و کنسل شدن بلاخره با دوستم برم بیرون،همون دوستی که نزدیک سه ماهه ندیدمش.صبح بیدار شدم و تا ظهر درس خوندم و یهو یادم اومد وای امروز قرار بود بریم بیرون و وقتی فکر کردم دیدم اصلا حوصله بیرون ندارم و چون یادم نبوده که میخوایم بریم بیرون، توی برنامم هم براش جا خالی نکرده بودم.گفتم اشکال نداره و میرم کنسل میکنم که خود دوستم پیام داد و گفت برای این که روزه گرفته معدش درد میکنه و نمیتونه بیاد.حقیقتا خوشحال شدم. شایدم نباید خوشحال میشدم.نمیدونم.

امروز هم همچنان بیشتر میل به خونه موندن دارم و شاید کمی فیلم دیدن.


دیشب از وقتی سرمو گذاشم رو بالشت که بخوابم تا ساعت 5 که ساعتم زنگ بزنه داشتم خواب میدیدم،وقتی ساعتم زنگ زد دیدم اصلا حوصله بیدار شدن ندارم و فهمیدم تنها فرقی که امروز من با دیروز و فردام داره تو خواب هاییه که شب ها میبینم.پس تصمیم گرفتم تا ساعت 7 بخوابم و بین امروزم و دیروزم فرق ایجاد کنم.(بهونه خوبی برای بیشتر خوابیدن بود)

میل زیادی به حرف زدن و از هر دری سخن گفتن دارم پس قبل این که سرتون درد بگیره،خدافظ:)

 




تاریخ : جمعه 01/2/9 | 9:28 صبح | نویسنده : pariya | نظر

سلام.

دیروز چند باری اومدم اینجا و نوشتم سلام.حتی چند خطی هم نوشتم ولی با هر کلمه که مینوشتم این جمله میومد تو ذهنم که "که چی؟" و همه چی پاک میشد.
دیروز زیاد درس نخوندم،از صبح که ساعت 7 و دیر تر از همیشه بیدار شدم حس میکردم دنیا رو سرم خراب شده و تنها حسی که داشتم پوچی بود... انگار سخت بود برام زندگی و خسته بودم از همه چیز و همه کس،میدونستم دارم بزرگ میکنم چیزای کوچیک رو ولی انگار خارج از اختیار من بود و محکوم بودم به غم.
تا حدود ساعت 17 درگیر افکار و احساسات زیادی بودم و یا درس نخوندم یا بدون تمرکز درس خوندم،از 17 تا حدود ساعت 22:30 سعی کردم جبران کنم کم کاری اون روز رو.
امروز صبح ساعت 5:15 بیدار شدم و وقتی گوشیم رو نگاه کردم دیدم دوست صمیمیم بهم پیام داده.نوشته بود الاناس که بیدار شی،اگه هم دیرتر بیدار شدی نگران نباش،دنیا که به آخر نرسیده.و یه عکسی برام فرستاده بود از کسی که راجب کنکور گفته بود،نوشته بود میدونم این دوران خیلی سخته و بد میگذره ولی قوی باشین.
حقیقتا وقتی دیدم دوستم اینا رو برام فرستاده و دیروز با این که من حرفی از حالم نزدم ولی خودش فهمیده بود خیلی حس خوبی بهم دست داد.چون این روزا بیشتر از گذشته حس میکردم نادیده گرفته میشم و این برام سخت بود. ولی شکر بابت داشتن همچین آدمایی.
 خوشحالم از این که بلاخره تونستم بنویسم. الانم برم بقیه درسم رو بخونم.
مراقب خودتون باشین♥




تاریخ : سه شنبه 01/2/6 | 7:59 صبح | نویسنده : pariya | نظر

سلام.

این روزا اتفاقات زیاد و پراکنده ای افتاد.اولیش این بود که یکی از دوستام رو بعد دو ماه و نیم دیدم و برام تولد گرفت و منو سوپرایز کرد:)

دوم این که امروز تولد یکی دیگه از دوستامه ،من کادوش رو از قبل بهش داده بودم چون فکر میکردم بابت حضوری شدن دانشگاهش دیگه نیست،ولی مثل این که حالا حالا ها حضوری نمیشن. قرار بود فردا باهم بریم بیرون ولی خودش کنسل کرد و منم چیزی نگفتم،حتی روز دیگه هم هماهنگ نکردیم چون من فردا رو بهش اختصاص داده بودم و الان نه تنها برنامم خراب شده بلکه کل هفتم پره...

خلاصه این روزا میشه سکوت کردنمم و گذشتن از کنار چیزای خوب و بد و نادیده گرفته شدن و نادیده گرفتن...

ولی مطمئنم درست میشه همه چی.




تاریخ : یکشنبه 01/2/4 | 1:23 عصر | نویسنده : pariya | نظر


  • paper | رپورتاژاگهی | شکارچی نرم افزار
  • بک لینک دائمی | قیمت رپورتاژ آگهی