سلام.
راجب نوشته قبلی باید بگم خیلی دلم پر بود ولی خب شاید حرف های قلبی و واقعی خودم نبود،از کلمه شاید استفاده کردم چون هنوزم به کسایی که با کارایی جز درس خوندن و به هدفشون میرسن حسودیم میشه و میگم کاش منم مثل اونا بودم،ولی خب هرکاری سختی خودش رو داره دیگه...
امروز حس و حالم خیلی بهتره،دقیق تر بخوام بگم از دو سه ساعت بعد از نوشتن پیام قبلی خیلی بهتر شدم و دیروز رو درس خوندم و امروز از ساعت 7 که بیدار شدم حال خوبی نسبت به درس خوندن دارم، نزدیک به یک ماهه که کتابخونه نرفتم و دلم خیلی برای فضای کتابخونه تنگ شده،الان شهر خودمون نیستم و حومه شهر هستم ولی وقتی برگردیم قطعا دوباره میرم کتابخونه.این بار میخوام از بخش ویژه استفاده کنم که هم خلوت تر باشه هم محیط شخصی تری داشته باشه،البته اگه بخش ویژه جای خالی داشته باشه چون دو سه دفعه پیش که پرسیدم پر بود.
برنامه امروز هم درس خوندنه و فردا که 13 به در هستش قطعا تا ظهر درس میخونم و تا بعدازظهر به خودم استراحت میدم و از بعدازظهر دوباره درس میخونم و احتمالا شب بیشتر بیدار بمونم.
هفته دیگه تولدمه،حدود دو سالی میشه که روز تولدم بیشتر ناراحتم تا این که بخوام خوشحال باشم:) ولی امسال قرار نیست این اتفاق بیوفته.روز تولدم هم تا عصر درس میخونم و از عصر تا شب رو به خودم استراحت میدم و احتمالا بیشتر هم بیدار میمونم که بتونم جبران کنم.برنامم اینه که خودم رو یه لته و چیزکیک لوتوس مهمون کنم:) دوست دارم امسال تولدم رو پیش کسایی که واقعا عاشقشونم جشن بگیرم چون پارسال دورم پر بود از افراد سمی...
همین دیگه.مراقبت کنین♥
تاریخ : جمعه 01/1/12 | 11:47 صبح | نویسنده : pariya | نظر
سلام.دیشب مقاومت کردم دربرابر حرف زدن و گفتن دقیق همه چیز ولی دیگه نمیتونم تو خودم نگه دارم.
80 درصد امسال قبول نمیشم.چون انگار هیچی توی مغزم ندارم و درکل هیچی نیستم.از درس خوندن خسته شدم،نمیخوام دیگه درس بخونم ،نمیخوام دیگه از همه کارایی که میتونم انجام بدم بزنم و بگم((درس دارم))،از حرف های بقیه از زندگی ای که دو سال و خورده ایی که دارم از اون دوستم که دندون پزشکی میخونه و از همه چیز و همه کس بیزارم.
علاقه ای هم به رفتن پیش تراپیستم ندارم چون حوصله ندارم و همچنین نمیخوام برای حرف هایی که فایده نداره پول بدم.
دلم مدت زیادی تنهایی میخواد،مثل همین الان که از اون سه تا دوستی که تو کل دنیا داشتم هم فاصله گرفتم.حس میکنم خدا دیگه منو نمیبینه واقعا،نمیدونم چجوری از شر این موقعیت خلاص شم،اصلا میخوام که خلاص شم؟؟
تاریخ : پنج شنبه 01/1/11 | 9:12 صبح | نویسنده : pariya | نظر
سلام.
دیشب تا ساعت 3 داشتم درس میخوندم و وقتی دیدم با وجود قهوه هایی که خوردم بازم خیلی خوابم میاد رفتم و خوابیدم.ولی نه داستان تازه شروع شد.پشه تو خونمون بود و 4 جای دستم و نیش زد و جاش شروع کرد به سوزش،در حدی که از شدت سوزش بیدار شدم:) و تا دو ساعت بعد هم به خاطر گرما و سوزش دستم نتونستم بخوابم:)))))
صبح دیر بیدار شدم چون خیلی دیر خوابیدم و از ظهر تا شب هم خونه تنها بودم،و خیلی کم انرژی ام امروز و حوصله هیچ کاری رو ندارم و کمتر با کسی حرف زدم.
همین
تاریخ : چهارشنبه 01/1/10 | 10:50 عصر | نویسنده : pariya | نظر
سلام.
امروز روز خوبی بود، صبح ساعت 6 بیدار شدم و شروع کردم درس خوندن. ظهر اومدیم خونه خالم برای عید دیدنی و تا شب اونجا بودیم، برای همین نتونستم کامل برناممو اجرا کنم و برسم بهش، برای همین فکر کنم تا 4-5 صبح بیدار باشم تا بتونم تموم کنم و برای این کار نیاز به مقدار تقریبا زیادی قهوه دارم :))))
امروز درکل روز خوبی بود و کلی حال کردیم، با پسر خاله هام و خواهرم فوتبال دستی بازی کردیم و چون منو خواهرم باختیم رفتیم مهمون ما همون قهوه فروشی همیشگی و لته همیشگی رو خوردیم.
مراقب خودتون باشید. فعلا.
تاریخ : سه شنبه 01/1/9 | 11:51 عصر | نویسنده : pariya | نظر
سلام.
بابت بدقولی شرمندم،میدونم قرار بود چند روز پیش بیام ولی به قولم عمل نکردم.راستش این روزا به قول هایی که به خودم میدم هم عمل نمیکنم و حتی به حرف خودم هم گوش نمیدم.
حس خوبی نسبت به خودم ندارم،حس بدی هم ندارم این از همه چی برام ترسناک تره چون نمیخوام به جایی برسم که وقتی از برنامه درسیم عقب افتادم برام مهم نباشه،ولی خب این هفته دقیقا همینجوری بود....
ولی نه نمیذارم این حس و این رفتارادامه داشته باشه و میخوام همونی باشم که اگه برنامه درسیش عقب بود تا صبح هم بیدار میموند.
مهم ترین دلیل کم کاری این روزا نداشتن برنامه درست بود،امروز برنامه خوبی نوشتم و بهش حس خوبی دارم و از فردا برمیگردیم به روتین.
یعنی اگه من روی روتون زندگیم نباشم نوشتن اینجا رو هم انجام نمیدم چون واقعا این کار برام شده مثل روتین. توی این یک هفته دلم برای پریا تنگ شده بود ولی الان دوباره برگشتم و مثل همیشه بدون نگاه کردن به اطرافم میرم جلو.
مراقب خودتون باشید.فعلا
تاریخ : دوشنبه 01/1/8 | 3:23 عصر | نویسنده : pariya | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.